محل تبلیغات شما



زمانی طی شد و من در گذشته با تو بودن موندگار شدم  

نمیدونم چند سال .

از من چیزی باقی نموند .

خنده های  عصبی جای اشک های بی وقفه رو گرفت.

خودم رو در خودم حبس کردم تا دیگه برگشت نکنم .

هر صبح فراموش میکنم که بودی تا یادم بیاد که هستم و به سمت روبرویی که اسمش آینده است حرکت کنم حتی شده به اندازه یک دم و بازدم بیشتر

 

من حق ندارم خودم رو کنار بزنم .

 


همه میگن شب قدر شب معراجه شبیه که فرشته ها میان رو زمین یا شایدم آدما میرن تو آسمون 

می گن هر چی از خدا بخوای شنیده میشه میگن همه توجه کاینات به سمتته

اما امسال درست در اولین شب قدر درست در نیمه شب همون موقع که نشستم تا تو رو از خدا بخوام

گلوی عشق من بریده شد  

همه ی ارتباطمو با تو از دست دادم . شونه هام و پشتم از تو خالی شد و گمت کردم

میدونی هر چه کرد نشد بفهمم به کدوم دلیل بندهای عاطفیمون بریده شد و دیگه حست نکردم!

انگار رفتی پشت دیوار بلند سنگی دلم میگفت اون پیشته . میخواستم باورش نکنم

شدم مرغ پرکنده. تا خود خود صبح و طاقتم برید و به سمتت دویدم و پشت در بسته ات نشستم که بیدار بشی جراتمو از دست داده بودم که درو باز کنم اونور سکوت بود و درونم وحشت

زدم بیرون و هی راه رفتم تا ساعتی بگذره و باز دویدم تا پشت در خونه . صدای سرفه ات میومد و قدم های آرومت و سکوتی که برای من طعم وحشت داشت

باز فرار بود و ساعتی دیگه اینبار صدای دوش بود  و سشوار و و تلفن

هرچی از صبح بهت زنگ زده بودم جواب نداده بودی و گوشیت سایلنت بود

انگار اونجا بود  

 حس مرگ داشتم

 تو رو با همه ی اینها به خدا سپردم

و رفتم

 

از گلوی عشق خون می چکید

 




1.
یکی می گفت: با لبخند های ماسیده هم می شود زندگی کرد
فقط کافی ست خودت نباشی .!
***
2.
مادر صبور است . یک روزی همه اش را به من بخشید .
پدر اما . کم طاقت . او هم مثل مادر هر چه بود بخشید .
نتیجه را خودتان حدس بزنید .!
***
3.
حفره ی دلم سر باز کرده همان سیاهچاله ی قدیمی را میگویم
یکی دائم کنار گوشم زمزمه میکند : روی خودت پا گذاشتی .!

پ.ن : امروز رفتم هایپر . و برای خودم یک بسته گول خریدم + لبخند .

 

* برنادت *


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ஜ آئین یک مرد ஜ مدرسه دلپذیر- شاد